درون گنبد گردون فتنه بار مخسب

شاعر : صائب تبريزي

به زير سايه‌ي پل موسم بهار مخسبدرون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زير سايه‌ي شمشير آبدار مخسبفلک ز کاهکشان تيغ بر کف استاده است
ميان چار مخالف به اختيار مخسبز چار طاق عناصر شکست مي‌بارد
تو نيز در دل شب اي سياهکار مخسبستاره زنده‌ي جاويد شد ز بيداري
دلي چو آينه داري، به زنگبار مخسببه شب ز حلقه‌ي اهل گناه کن شبگير
درين سفينه‌ي پر رخنه زينهار مخسببه نيم چشم زدن پر ز آب مي‌گردد
تو هم شبي رخي از اشک تازه دار مخسبگرفت دامن گل شبنم از سحرخيزي
شبي به ذوق مناجات کردگار مخسببه ذوق مطرب و مي روزها به شب کردي
تو نور چشم وجودي، درين غبار مخسببر آر يوسف جان را ز چاه تيره‌ي تن
تو نيز جزو زميني، درين بهار مخسبز نوبهار به رقص است ذره ذره‌ي خاک
چه مي‌شود، تو هم از بهر آن نگار مخسببه ذوق رنگ حنا کودکان نمي‌خسبند
ز عمر يکشبه کم گير و زنده‌دار، مخسبجواب آن غزل مولوي است اين صائب